صفحه اول!
بهنام حضرت دوست که هرچه هست از اوست
بعد از کلی گفتگو قرار شد که پست اول رو من بنویسم.
هرچه قدر از ما اصرار که نه از بقیه هم انکار که بله. مثل اینکه اینجا هم مرغ یه پا داره. مثل خیلی جاهای دیگه. (البته اینا رو همینطوری گفتم، این خبرا هم نبود). خلاصه این شد که منم روی ماه دوستان را زمین ننداختم و یا علی گویان شروع کردم.
اما خودمونیما، حالا که مسئولیتش را قبول کردم میبینم که توی بد مخمصهای افتادم. تا حالا فکر میکردم کاری نداره. چارتا سطر و مطلب از این ور و اون ور پیدا میکنی و سر هم میکنی و میشه یه مطلب برا توی وبلاگ. ولی حالا میفهمم که نهخیر اونقدرها هم آسون نیست.
راستی اگه شماها جای من بودید چی مینوشتید؟
اصلاً بگذریم، مهم اینه که ما اومدیم تا توی بیشتر لحظههای زندگی کنار هم باشیم.
اومدیم تا یه صفحه دیگه به صفحههای باز شدهی زندیگیتون اضافه بشه و یه جورایی ما بیست و یکمین صفحهای باشیم که شما میخونید.
خیلی مخلصیم، کوچیک شما یکی از page 21یها !
صفحه دوم!
اعتراف
6 الی 7 نفر بودیم، دقیق یادم نیست، شاید هم یکی بیشتر یا یکی کمتر، البته اول اولش یه نفر بود، بعد تصمیم به انجام این کار گرفت و بعد برای رسیدن به هدفش همهی ما رو دور هم جمع کرد، بعد هممون شدیم یه حرف از جنس page21اِ همهی روزنامههای کرهی زمین، (البته هنوز هم گروه در حال عضوگیریه) اعضاء گروهمون هر روز دارن زیاد میشن.
همهی اعضاء تصمیم گرفتهاند یک حرف خیلی بزرگ بشن، یه حرف خیلی بزرگ. البته نه که فکر کنی در برابر بعضی حرفها؛ نه، بلکه در برابر بعضی کلمهها.
من اعتراف میکنم؛ اعتراف میکنم عضو این گروهم.
صفحه سوم!
همیشه در این فکر بودم که چرا 20 عدد مقبول همه و مورد اطمینان همهی مردم دنیاست و چرا هیچکس برای فرای 20 ارزشی قائل نیست.
اگر تو هم جزء همانهایی هستی که تکرار روزمرگیها را نمیپسندی و خواستار گشایش صفحهای نو، با فکر و روشی نو هستی و اگر باور داری میتوان بیستتر از بیست بود، اگر میخواهی دنیا را آنگونه که هست ببینی نه آنگونه که دیگران میخواهند، اگر میخواهی ببینی، بدانی و بنویسی بدان که ما هم میخواهیم ببینیم، بخوانیم، بدانیم و بهکار بندیم.
اگر به دنبال مأمنی هستی برای بیان خواستههایت پس درست آمدهای.
اینجا Page 21 است.
صفحهای نو برای تو که میخواهی نو بیندیشی.
دستت را بهنام صمیمیت، صداقت و رفاقت میفشاریم.
خوش آمدی.
صفحه چهارم!
ثانیهها میگذرند تا دقایق شوند
دقایق میگذرند تا ساعات شوند
و ساعات میگذرند تا صفحههای زندگی ما ورق بخورد.
صفحه هایی پر از شادی و غم؛
صفحههایی پر از تجربه و خاطره؛
Page21 صفحهای است که برای شما ورق میخورد تا با ورقخوردنش؛
فراتر از آنچه هر روز میخوانید؛
فراتر از آنچه هر روز میبینید؛
و فراتر از آنچه هر روز میشنوید به ارمغان آورد.
Page21 به خاطر شما ورق میخورد تا از خط به خط نوشتههایش در زندگی بهره ببرید تا با هر پاراگرافش پا به صفحهای جدید بگذارید.
صفحه پنجم!
دوست داشتم بهجای پنجم بنویسم بیست و یکم!
صفحهای فراتر از صفحات رنگی یا سیاه و سفیدی که توی این سالهای عمرم ورق زدم.
صفحهای که توی دنیای واقعی روزنامهها وجود نداره ولی ما اینجا؛ توی دریایی از کدها و کلمهها به وجودش آوردیم.
تا حالا به 21 فکر کرده بودی؟
یادمه وقتی کلاس اول دبستان بودم و معلمم تازه جمع و تفریق را یادم داده بود، یکبار ازش پرسیدم :
"چرا نمره بچهها نمیتونه هیچوقت بیشتر از 20 بشه؟"
و اون گفت:
"بیست بالاترین نمره یک دانشآموزه"
ولی این جواب منو قانع نکرد.
شاید به خاطر همینه که دوست داشتم 21 باشم!
و امروز؛ صفحه بیست و یکم، سلام .