به نام خدا
ای دریغا که همه مزرعه دلها
علف هرزه کین پوشاند ست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست
(سید مهدی شجاعی)
نویسنده » قاصدک » ساعت 1:45 عصر روز پنج شنبه 87 تیر 6
این روزها هوا چقدر گرم شده، انگار خورشید می خواد همه کمکاریهای زمستون را جبران کنه، دیگه از شور مدرسه بچهها هم خبری نیست. در عوض سر کلاسهای تابستونی و پارکها خیلی شلوغه. نمیدونم تو هم حس من را داری یا نه، شایدم بگی آخه تابستون هم شد موضوع نوشتن!؟
بهار 87 تمام شد، انگار همین دیروز بود که همه ما دور سفره هفتسین اومدنش را جشن گرفتیم و آرزوی سالی پر از موفقیت را برای همدیگر داشتیم .اما امروز اول تیر گرماست، آغازی برای فصلی که هرچند فراغت است به نام دانشآموزان ودانشجویان وتعیین سرنوشت است برای فردای پشت کنکوریها، اما تابستان فصل مشترک همهی ماست از همه قشری، سنی و جنسی.
یادم میآد وقتی که بچه بودم آسمون تابستان را خیلی دوست داشتم، آسمان روزش آبی وبی غلوغش وگشاده دست و آسمان شبش زیبا و پر از نور ستارهها بود. امروز که بزرگتر شدم باز هم این آسمان را خیلی دوست دارم، هر چند در شهرهای بزرگ آبی آسمان به خاطر بیمهریهای آدمهای ماشینی دیگر رمقی ندارد، اما آسمان روستاها و شهرهای کوچک به اندازهی دلهای همهی آدمهای با صفایش بزرگ و آبی است.حتماً میگویی این حرفها چه معنی دارد؟ تابستان این همه جاذبه دارد، چرا آسمان، که دربسیاری از شهرها نمیتوانی آبیاش را بیابی؟
میدونی آسمان نماد بلندنظری وپاکی دل است. همیشه رفتن به فضا جزءآرزوی بشر بود، همهی ما آدمها دوست داریم از بالا به دنیا وزندگی نگاه کنیم. آسمان تابستان این فرصت را در اختیار تو میگذارد تا وسعت نامتناهی را مشاهده کنی و در شب بدون اینکه احساس سرما کنی و مانعی برای تابش نور ستارگان باشد، از خلقت زیبای خدا لذت ببری و فکرکنی. این ستارگان از آن بالا شاهد آمدن و رفتن انسانهای بسیاری بودهاند .قرنهای متمادی است که این چرخه ادامه دارد. اگر متوجه سخن من نشدهای وفکر میکنی تنها یک متن احساساتی بدون هدف نوشتهام به تو میگویم: دوست من، همانطور که بهار گذشت تابستان 87 نیز میگذرد ودیگر تکرار نخواهد شد و این روزهای عمر من و توست که طی میشود. فراموش نکنیم، نباید در زندگی ماشینی غرق و از اصل خود دور شویم. تابستان فصل همتهای بلند است نه تنبلی وسستی، به آسمان نگاه کن آسمان همیشه بلند و وسیع نظر است وشب هنگام یادآوری است برای مراجعه به خودت.
نویسنده » قاصدک » ساعت 12:14 عصر روز شنبه 87 تیر 1
همه چیز گرون شده. زندگی و ادامهی اون برای همه مشکل شده. توی دنیا، انگار خبری شده، همه به تکاپو افتادهاند .بازارها غلغله است. هر کسی به دنبال چیزی میگرده اما انگار هیچکدام وسیلهی مورد نیاز خودشون رو پیدا نمیکنند.
دنیا وضعیت بحرانی رو داره سپری میکنه. عمق فاجعه زیاده، بیشتر از اون چیزی که در ذهن کسی بگنجه.مردم دربهدر همه جا را زیر پا گذاشتهاند تا ذرهای یا شاید کمتر از اون انصاف گیر بیارن ولی همهجا انصاف کم اومده و قیمتش سر به فلک گذاشته (تو پرانتز بگم انصاف تموم شده ).
کاش فقط انصاف کم بود، قحطی رحم و مروت هم شده. ترس، دل همه رو پر کرده. عفت وحیا، غیرت ومردونگی، همه وهمه کمیاب شده.
از یه منبع آگاه وموثق شنیده شده: توی دنیا قحطی بزرگی اومده.جون مردم به لبشون رسیده، همه خسته شدن وفریاد عدالتخواهی همهی دنیا رو پر کرده. آخه عدالت هم کم یاب و گرون شده!!!!!
دیگه رمقی برای زنده بودن و نفس کشیدن نمونده.ذرهای ایمان و آرامش پیدا نمیشه. حتی بیشتر اونهایی هم که این چیزها رو دارن با دیگران قسمت نمیکنند (امر به معروف ونهی از منکر هم کمیاب شده ) انگار کسی به کسی نیست. کمتر کسی به فکر دیگری هست.
مردم تشنهی آب عدالت و آرامشند. همه زیر لب زمزمه میکنند: پس کجاست بارانی که به ما ببارد وما را سیراب عدالت کند؟! سیراب معرفت سیراب ایمان وخداپرستی؟! در یک جمله سیراب آرامش؟!
اینروزها همه جا حرف از گرونیه، از مردها در حالیکه در مغازههاشون نشستهاند وزنها وقتی دور هم جمع میشن حتی وبلاگنویسها هم!
کاش یادمان میافتاد که قرنهاست گرانی به ما فشار میآورد وتشنهایم، وقرنهاست که دیگر بارانی نباریده و کاش به خاطر بیاوریم که زمانی است نور وروشنایی را جیرهبندی کردهاند.
کسانی که احساس می کنند از وسایلی که گران شده در منزل دارند لطفا با ما در میان بگذارند برای کمک فوری به نیازمندان!!
نویسنده » قاصدک » ساعت 2:4 عصر روز جمعه 87 خرداد 31
نام تو که میآید، قلم توان نوشتن ندارد. اصلاً نمیدانم چرا نامت را بغضی سنگین و دردی غریب همراهی میکند.
من تو را به نام پاکزادگانت میشناسم، سروران بهشت و مادر صبر.
و اینجاست که بزرگیت را میستایم. تو استاد مکتب ایثار و وفا، مادر آفتاب و بانوی آبی، ای مادر تشنه کام کربلا.
و برای من تو آشنای غریبی که هرچه بیشتر در موردش میخوانم و میشنوم، احساس میکنم هنوز نمیشناسمت...
وقتی میخواندم که خدا پیامبر را به خاطر علی(ع) و آن دو را به خاطر تو خلق کرد من سرگشتهی کوی کرامتت میشدم، ای کرامت خدا.
تو نه تنها آبروی همهی بانوان عالم بلکه آبروی همهی عالمیانی.
فاطمه تو که آمدی ارزش و کرامت همهی دختران و زنان زنده شد. در عصری که دختران نماد شرم پدران بودند، تو دختر رسالت محمد(ص)، نماد شرافت و افتخار پدر بودی. تو آنقدر مراحل کمال را سریع طی کردی که هیچ مردی جز علی(ع) لیاقت همراهی تو را نداشت. فاطمه، پدر برای تو جان بود و تو برای پدر جانان، و عجب نیست اگر هجران جان، جانان را بیقرار سازد.
بانوی شرافت، مرمان عصر تو شرف شناختت را نداشتند، همانطورکه حافظهی ناقصشان، ولایت علی را به فراموشی سپرد.
ای بانوی گمنام، هر چند قبر تو در فرش خدا پنهان است اما در عرش او نامت شهرهی همهی آفاقیان و ملکوتیان است و ما عاشق و شیفتهی بانوی گمنامی هستیم که دنیا از حضورش آبرو و اعتبار گرفته است.
نویسنده » قاصدک » ساعت 12:7 صبح روز شنبه 87 خرداد 18
ویژهی شهادت ام ابیها،فاطمة الزهرا (س)
گفت:بخوان ناب ترین آیه عشاق را
سبزترین زمزمه باغ را
رونق آفاق را
گفت:بخوان پاک ترین آیه توحید را
جلوه تابنده خورشید را
طلعت ناهید را
گفت:بخوان آبروی آب را
روشنی و پاکی مهتاب را
آیینه ناب را
گفت بخوان :اینهمه
خواندم:یافاطمه
نویسنده » قاصدک » ساعت 11:55 عصر روز پنج شنبه 87 خرداد 16