سفارش تبلیغ
صبا ویژن









درباره من

قاصدک
اینجا، صفحه ی بیست و یکم است. صفحه ای که شاید در دنیای واقعی وجود نداشته باشد...

قاصدک را اینجا می‌بینید!

آرشیو وبلاگ
سالگرد رحلت امام خمینی(ره)
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1387
بهار 1388
تابستان 1388
پاییز 1388
زمستان 88
پاییز 87
بهار 89

لوگوی دوستان





 
لینک دوستان
پیاده تا عرش
پرواز تا یکی شدن
... حبل المتین ...
دختری در راه آفتاب
امُل جا مونده
جاکفشی
کوهپایه
اس ام اس های مثبت!
تخریبچی ...
لبــــــــگزه
گل دختر
برای اولین بار ...
رنـــــــــد
خط سوم
آخوندها از مریخ نیامده اند!!!
بچّه شهید
مامان محمدجواد و راضیه!
عکس فوری
خلوت من
دل نوشته های یک هاجر
نوشته های یک خانم ناظم
رفیق نارفیق
قافله شهداء
روزی تو خواهی آمد
ستاد مردمی حمایت از تحریم کالاهای صهیونیستی
دوزخیان زمین
اینجا چراغی روشن است ...
شیعه مذهب برتر
بچه های قلم
با من حرف بزن
شکوفه خانوم
کشکول جوانی
منبرنت
یادداشت های یک روحانی
تارنما
فوتوبلاگ وصال
بانوی سراچه
مجنون
سیر بی سلوک
دسته کلید
حیرتکده ی عقل
نم نمک
حجره طلبگی
بل بشو
نـو ر و ز
مادر قاصدک صفحه ی بیست و یکم
قاصدک
نهج البلاغه
باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه
نشریه الکترونیک چارقد
میس طلبه
قاصدک های سوخته
حجره ی دانشجویی یک بسیجی
سوخته دل
صفحات خط‏خطی


لینکهای روزانه
نامه‏ی آیت‏الله علم الهدی به موسوی [203]
بیانیه‏ی شماره هیجده موسوی!!!! [36]
حماسه‏‏ی حضور برای ساندیس... [32]
چشمان ِ تیزبین.. [33]
درود بر کسروی... ! [45]
فرم ثبت‏نام اردوی از بلاگ تا پلاک 4 [59]
مادر شهید مغنیه می‏گوید... [101]
شماره ی جدید چارقد [116]
یک فقره چک از سال 1352 [37]
خاطرات مقام معظم رهبری از دوران مبارزه [78]
سلام بر مادر گمنام شهدای گمنام [225]
[آرشیو(11)]




لوگوی وبلاگ





آمار بازدید
بازدید کل :221237
بازدید امروز : 94

خروجی‌های وبلاگ
 RSS 


   

‏‏‏من یک تحلیل‏گر سیاسی نیستم و قرار نیست در این ستون یک حادثه‏ی سیاسی را تحلیل کنم؛ فقط می‏خواهم سخنی از دل بگویم تا به دل بنشیند... . پس به جای چشم و گوشت، چند لحظه‏ای دلت را به من بده؛

امروز دوازدهم تیر ماه 1387؛ درست بیست سال از حادثه ی 12 تیر سال 67 می‏گذره؛ حتماً در جریان جزئیات این حادثه هستید، ما هم قرار نیست از جزئیات و چند و چون این حادثه حرفی بزنیم؛

حرف ما، که سومین نسل انقلابیم و شاید در بطن انقلاب نبوده‏ایم ولی الآن در موجش مشغول دست‏وپا زدنیم، این است:

حادثه‏ی 12 تیر ماه، یک اتفاق ساده نبود که بشود از کنارش ساده گذشت؛

این اتفاق وسیله‏ای شد تا هر جنبنده‏ای روی زمین از جمله من و تو متوجه شیطان‏های آدم‏صفتی که روی این کره‏ی خاکی زندگی می‏کنند بشویم.

در این اتفاق آدم‏هایی که دم از ایجاد آزادی و مبارزه با تروریست می‏زدند و می‏زنند، خود به عنوان عامل اصلی ترور دسته‏جمعی انسان‏های بی‏گناه شناخته شدند؛ و شاید این وسیله‏ای شد تا من و تو بفهمیم، آزادی آمریکایی چیست...؟؟

انسان‏هایی در این حادثه از میان ما رفتند که اگر هرکدام از آن‏ها، به خصوص 66 کودکش زنده بودند؛ الان مردان و زنانی از این جامعه بودند؛ و شاید این وسیله‏ای شد تا من و تو بفهمیم، خون‏های زیادی ریخته شده، تا خون در رگ‏های ما شریان پیدا کند...!!

                

 

با این رویداد، تروریست جهانی و در رأس آن آمریکا، به ایران و ایرانی فهماند، حتی مردم عام و بچه های این مرزوبوم هم برای آمریکا دشمن بالقوه‏ای است که حتی فکر کردن به نفس کشیدن این انسان‏ها هم لرزه بر اندامش می‏اندازد؛ و شاید این وسیله‏ای شد تا من و تو بفهمیم، که تا خون در رگ ماست، آمریکا دشمن ماست...!!

آن‏هایی که ادعای درک حقایق دارند، کمی چشمان خود را باز کنند تا بفهمند، چرا خلیج ما همیشه فارس شد؟

اگر خلیجمان همیشه فارس است، به این خاطر می‏باشد که خون ایران و ایرانی در آن جریان دارد؛

و هر کدام از ما جوانان نسل سوم، فریاد می‏زنیم که هنوز هم در حال جنگیم و مبارزه با اهداف آمریکای جنایتکار البته به شیوه‏ای نوین؛

ما این شیوه‏ی درست را از پدرانمان به ارث برده‏ایم، که بندهای پوتین همت را محکم ببندیم و همواره در این فکر باشیم که تا غلبه‏ی کامل حق بر باطل، جنگ ادامه دارد... .

پس جنگ، جنگ، تا پیروزی.

نویسنده » » ساعت 12:37 صبح روز چهارشنبه 87 تیر 12

به نام خدا

ای دریغا که همه مزرعه دلها  
                             
علف هرزه کین پوشاند ست  
و همه مردم شهر
             
 بانگ برداشته اند
                         
  که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
              
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
                 
که به غیر از انسان
                                   
هیچ چیز ارزان نیست
(سید مهدی شجاعی)              



نویسنده » قاصدک » ساعت 1:45 عصر روز پنج شنبه 87 تیر 6

سلام مادر جان،
این سلام را تقدیم به تو میکنم که بهترین مادر دنیایی!
برای تو می نویسم که بهترین نوشته‏ی خلقت دنیایی!
از تو چه بگویم؟ که نگین آفرینش دنیا و عقبایی!
مادرم امروز که تو به دنیا آمده‏ای، بهترین روزی است که دنیا تا به حال به خودش دیده‏است!
تو آمدی تا «خیر کثیر» نه بر پیامبر، که بر همه‏ی عالمیان، عطا شود، اما امان از جفا که نشناختند نامردان این خیر کثیر را.

خداوند تو را به دنیا عطا کرد تا به انسان بفهماند، اگر دنیا ارزشی دارد به خاطر وجود فاطمه است.

از وقتی تو به دنیا آمدی، دنیا فهمید معنای واقعی مادر را،

مادرم، فاطمه، روزت مبارک.

این روز فرخنده را به تمام مادران ایران زمین تبریک می‏گوئیم.

نویسنده » » ساعت 1:50 صبح روز سه شنبه 87 تیر 4

‏به نام حضرت دوست که همه‏ی دوستی‏ها از اوست.

امروز سوم تیرماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت. با یه حساب سر انگشتی، میشه 1095 روز که از عمر دولت محمود احمدی‌نژاد میگذره.
بالا غیرتا‏ً توی این هزار و اندی روز چندبار از احمدی‌نژاد به خاطر زحمتایی که برای هرچه بهتر شدن کشورمون کشیده تشکر کردیم؟ یا همش با دیدن نیمه‏ی خالی لیوان، دولت عزیزمون را مورد آماج حرف‏های غیر منطقی و تخریب قرار دادیم؟
page21 تصمیم داره حتی اگر یک روز قراره این اتفاق بیفته، ولی یه خداقوت جانانه به دکتر
احمدی‌نژاد بگیم، تا لااقل خستگی این سه سال از تنش در بره؛
پس بیاین کینه‏ها رو از دل بیرون کنیم و توی این چند روز بیشتر به فکر دولت عزیزمون باشیم.
یادمون نره توی لحظه‏هایی که به خدا نزدیکتریم برای موفقیت و سربلندی کشورمون دعا کنیم.

 

                  نمایش تصویر در وضیعت عادی



نویسنده » » ساعت 9:55 عصر روز دوشنبه 87 تیر 3

این روزها هوا چقدر گرم شده، انگار خورشید می خواد همه کم‏کاری‏های زمستون را جبران کنه، دیگه از شور مدرسه بچه‏ها هم خبری نیست. در عوض سر کلاس‏های تابستونی و پارک‏ها خیلی شلوغه. نمی‏دونم تو هم حس من را داری یا نه، شایدم بگی آخه تابستون هم شد موضوع نوشتن!؟
بهار 87 تمام شد، انگار همین دیروز بود که همه ما دور سفره هفت‏سین اومدنش را جشن گرفتیم و آرزوی سالی پر از موفقیت را برای همدیگر داشتیم .اما امروز اول تیر گرماست، آغازی برای فصلی که هرچند فراغت است به نام دانش‏آموزان ودانشجویان وتعیین سرنوشت است برای فردای پشت کنکوریها، اما تابستان فصل مشترک همه‏ی ماست از همه قشری، سنی و جنسی.
یادم می‏آد وقتی که بچه بودم آسمون تابستان را خیلی دوست داشتم، آسمان روزش آبی وبی غل‏وغش وگشاده دست و آسمان شبش زیبا و پر از نور ستاره‏ها بود. امروز که بزرگتر شدم باز هم این آسمان را خیلی دوست دارم، هر چند در شهرهای بزرگ آبی آسمان به خاطر بی‏مهری‏های آدم‏های ماشینی دیگر رمقی ندارد، اما آسمان روستاها و شهرهای کوچک به اندازه‏ی دلهای همه‏ی آدمهای با صفایش بزرگ و آبی است.حتماً می‏گویی این حرف‏ها چه معنی دارد؟ تابستان این همه جاذبه دارد، چرا آسمان، که دربسیاری از شهرها نمی‏توانی آبی‏اش را بیابی؟
می‏دونی آسمان نماد بلندنظری وپاکی دل است. همیشه رفتن به فضا جزءآرزوی بشر بود، همه‏ی ما آدم‏ها دوست داریم از بالا به دنیا وزندگی نگاه کنیم. آسمان تابستان این فرصت را در اختیار تو می‏گذارد تا وسعت نامتناهی را مشاهده کنی و در شب بدون اینکه احساس سرما کنی و مانعی برای تابش نور ستارگان باشد، از خلقت زیبای خدا لذت ببری و فکرکنی. این ستارگان از آن بالا شاهد آمدن و رفتن انسان‏های بسیاری بوده‏اند .قرن‏های متمادی است که این چرخه ادامه دارد. اگر متوجه سخن من نشده‏ای وفکر می‏کنی تنها یک متن احساساتی بدون هدف نوشته‏ام به تو می‏گویم: دوست من، همانطور که بهار گذشت تابستان 87 نیز می‏گذرد ودیگر تکرار نخواهد شد و این روزهای عمر من و توست که طی می‏شود. فراموش نکنیم، نباید در زندگی ماشینی غرق و از اصل خود دور شویم. تابستان فصل همت‏های بلند است نه تنبلی وسستی، به آسمان نگاه کن آسمان همیشه بلند و وسیع نظر است وشب هنگام یادآوری است برای مراجعه به خودت.
 


نویسنده » قاصدک » ساعت 12:14 عصر روز شنبه 87 تیر 1

<      1   2   3   4      

کلیه حقوق متعلق به وبلاگ صفحه بیست و یک می‌باشد.
(حامیان مردمی احمدی نژاد( یاران  عدالت