مردی میآید از تبار نور، از تبار عاشقان و شوریدگان، از تبار آسمانیان، از همان آسمانی که ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد...
مردی که محمد(ص) از گلخندههای او نشاط مییابد و ابوطالب در نیمهشبهای بیداری دل با او راز دل میگوید و فاطمه بنت اسد باغ چشمانش را به روی او میگشاید تا گل شادمانی را آبشار لبخند او شکوفا کند.
او که دردانهی پیغمبر، عشقش را، وجودش را، قطرهقطره خونش را برای بودنش نثار میکند.
مردی که در صفاتش اضداد جمع میشود و به خاطر همین برایش مثل و مانندی نخواهد بود.
او آمد تا امروز مرد به خود ببالد، به خاطر مرد بودنش...
او آمد تا انسان خود را بشناسد آنگونه که باید باشد...
او آمد تا نخلستانهای بشری بروید و آمد تا در چاه حیات، نجوای غریبی سر دهد....
او ودیعهی پیغمبر عشق بود در میان امت عاشقش، ودیعهای که هنوز حقش ادا نشده است.
اخلاق لطیف علی (ع) نسیم را شرمسار کرده و سختی و شجاعت او، سنگها را آب میکند...
علی فصیحترین شعر حیات و زیباترین آواز آفرینش بود...
علی زیباترین سرود و نجوای خداوند است در گوش تکتک بندگانش...
پ.ن: عید بر شما مبارک