پردهی اول:
اپیزود اول:
ظهر تاسوعا، روبروی کنسولگری روسیه، راهپیمایی دانشجویان برای دفاع از مردم غزه در راستای اهداف قیام عاشورا؛
میمیریم، میجنگیم، ذلت نمیپذیریم؛
بالدم،بالروح، نفدیک یا غزه؛
دخیل یا ابالفضل، دخیل یا ابالفضل... .
زیرنویس: یا حسین، با خون و جانمان برای تحقق آرمانهای تو میجنگیم و فریاد میزنیم هیهات من الذلة... .
اپیزود دوم:
مسجد پامنار، شب عاشورا، دستهی سینهزنی دیوانگان شه کربلا؛
حسین جان یا حسین، حسین جان یا حسین...
.
.
دم در روضه میدن عدسپلو ... آقاجون دسته تو بردارُ برو ... .
زیرنویس: مولا (ع)، ذره ذرهی وجودم به فدای یک نیمنگات!
اپیزود سوم:
ظهر عاشورا، میدان امام، قافلهی عزای رزمندگان اسلام؛
شعار زنان است بر لب، که اسوهی ماست زینب، و سینهزنی هر شب، عبادت مردانِ ماست...
.
.
کِی میرسه از ره، مسافر راه خدا، شکسته دلامون، این المعز الاولیاء؟!
.
در این دنیا شیعه دلتنگه، ندای حق پاسخش سنگه... .
زیرنویس: در انتظار ظهوریم و بس. تکتک ذرات بدنمان نوای ظهور را زمرمه میکند! چرا که این الطالب بدم المقتول بکربلاء...؟!
اپیزود چهارم:
مجتمع پارک، روضهی شام غریبان؛
مستر حسینُ کشتن!، ای وای چی کارش کردن... ؟!
زیرنویس: فرق نمیکنه چه شکلیام، جانم فدای تو حسین...!
پایان پردهی اول.
پردهی دوم:
اپیزود اول و آخر:
این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست؟!!!
.
.
.
این پرده پایان ندارد!
نویسنده » قاصدک » ساعت 5:18 عصر روز پنج شنبه 87 دی 19
ح: حریت و آزادگی، در رگ و خون همهی مسلمانان حسینی موج میزند. و مسلمانی که با فرهنگ حسینی آشناست، برای از بین بردن یزید! از جان و مال و فرزندان و خانوادهاش میگذرد!
س: سلام بر خون پاک شهیدان حر و آزاده، چه در کربلا، چه در خرمشهر، چه در جنوب لبنان و بیروت، چه در نوار غزه! فرقی نمیکند، به همهی کسانی که برای نابودی یزید زمانشان مقاومت و مبارزه کردند و میکنند، سلام و درود!
ی: یگانه خدای توانا، تنها پشت و پناه و حامی حسینیان هر زمان!
ن: نوش جانتان باد! گوارای وجودتان باد! نوشیدن بهترین شربتهای بهشتی، نوشیدن لعل لب عزیزترین بندههای خدا...
ته.نوشت: امروز حسین (ع) خیمهها را در کرب و بلا بنا میکند! در این صحرا ده روز میخواهد زندگی کند و قربانی بدهد!
گوش بده! میشنوی؟! آری این حسین و اولاد و اصحاب حسیناند که برای رسیدن به خدا لحظهشماری میکنند! خوش به سعادتشان! چند پلهای بیشتر نمانده! کمتر از ده پله!
تهتر.نوشت: این ایام تسلیت. در این روزها، دعا برای پیروزی دوبارهی خون بر شمشیر، بهترین دعا می توناد باشد. این لحظات را از دست ندهیم.
نویسنده » قاصدک » ساعت 11:56 صبح روز سه شنبه 87 دی 10
دینگ، دینگ،...
- دوباره کدوم مزاحمی یادش رفت این ساعت را خاموش کنه و مرا از خواب ناز بیدار کرد؟!
- من بودم! البته این صدای زنگ ساعت نبود!
- تو کی هستی؟! پس صدای چی بود؟! چرا نمیگذاری بخوابم؟!
- منم قاصدک! این هم صدای هشدار بود! برای تو پیام آوردهام! لطفاً چند لحظه گوش بده!
- تو را به هر چی میپرستی مزاحم نشو، مگه نمیدونی الان عصر ِ خواب! من است؟! دورانی هست که همه در خوابند!
- ولی با این همه سر و صدا چطور می توانید بخوابید؟!
- سر و صدا؟! من که صدایی نمیشنوم! بگذار بخوابم!
- خوب گوش بده! خواهش میکنم، صدای گریهی بچهها را نمیشنوی؟! صدای ضجههای مادران؟! صدای نالههای پدران؟! همه سر در چاه این دنیا کردهاند و ناله سر دادهاند! نمیخواهی جوابی بدهی؟!
- برو بابا دلت خوشه! من خودم هزارتا بدبختی دارم، تو که اینقدر گوشهات تیز است، خوب گوش بده، ببین صدای نالههای دل من را نمیشنوی؟! صاحبخونه جوابم کرده، گفته برم بگردم دنبال یه جای دیگه!! برای چی؟ برای اینکه شبها چندتا جوون دور هم جمع میشدیم و یه کم خوش بودیم! شیطونه میگه بزنم...!!
شهریهی دانشگاه را هم این ترم ندادهام، به همهی بچهها گفتهام مرخصی تحصیلی گرفتهام! اما کدومشون میدونن که من چون پول نداشتهام قید درس خوندن توی دانشگاه آزاد را زدهام؟! کارهم که برای ما توی این ایران پیدا نمیشه....!!!
برو بابا دلت خوشه! من خودم این همه غم و غصه دارم، اون موقع تو اومدهای از گریه و ناله و ضجه حرف میزنی؟! بگذار بخوابم!
- تو حرفات را زدی، من هم گوش دادم! حالا تو گوش بده! از صاحبخونه میگی که جوابت کرده؟! پس میتونی یه گوشه از حرف منو خوب بفهمی! یه جایی از این دنیای بزرگ که جا برای همه هست! یه عده به زور میخوان، زنها و بچهها و مردهای یک سرزمین را بیرون کنند! اسمش هم مطمئنم هزار بار توی خوابهای روزمرگیت شنیدهای! میدونی کجا را میگم! بله، بازهم فلسطین، یا یهکم نزدیکتر بیا، به غزه! این بار چندم است که این اسم را فقط شنیدهای و از کنارش گذشتهای؟! تو به خاطر گرفتن بزم شبانه و خوشیهای بیجهتت سرزنش شدهای، اما آن بیگناهان که در حسرت یک لبخند کوچک میسوزند، چرا؟!
راست میگویی، الان عصر خواب مردم جهان است! در گوشهای از دنیا، عدهای جلسه میگیرند که چگونه با بحران اقتصادی! مبارزه کنند، تا نکند پولهای بادآوردهشان را باد ببرد، و گوشهای کرشدهی آنها نمیشنود، صدای شکسته شدن استخوانهای خانوادهای را زیر بار بحران و تحریم اقتصادی، بحران اجتماعی، بحران نظامی، بحران پربحرانی....!!!
از شهریهی دانشگاهت گفتی؟! در آن سرزمین دانشجوهایش با سنگ درس میخوانن! نه که فکر کنی عصر حجره! نه، کنار قلمشان سنگ گذاشتهاند و به همان قلم، قسم خوردهاند که حتی اگر با سنگ هم شده، دشمن را از سرزمینشان بیرون کنند! نه فقط دانشجویان، بلکه دانشآموزان این سرزمین هم به همین شیوه درس میخوانند! اصلاً نظام آموزشی نوین آن سرزمین بر پایهی مبارزه بنا شده است!
اتگر بازهم بخوابی، راست میگویی، هیچ جایی کاری به تو نمیدهند! در هیچ جای جهان برای خوابزدگان کاری نیست!
پس دوست من برخیز و کاری بکن!
ته.نوشت: پس چرا معطلی؟!
نویسنده » قاصدک » ساعت 1:42 عصر روز شنبه 87 آذر 9