بعد از چند روز امتحان دادن پشت سر هم دیروز که به وبلاگمون سر زدم، دیدم چند روزی بود که فراموش کرده بودم توی وبلاگ مطلب بنویسم. واسه همینم امروز بعد از اینکه از امتحان فارغ شدم یه راست اومدم سراغ کامپیوتر، که دیدم برق نیست...
«این برقم این روزا یه معضلی شده ها. بد جوری میزنه تو حس و حال آدم......»
نمی دونم چرا یهو به یاد امام زمون افتادم . نمی دونم . شاید به خاطر اینکه پنجشنبه بود و یه حال و هوای خاصی به آدم میگه شاید فردا دیگه انتظارا سر میاد و امام زمون میاد.
اصلا چرا تا فردا صبر کنم؟ شاید همین امشب میاد! شایدم... ؟؟؟
حالا می فهمم منتظر واقعی نیستم!!!! اگه مننتظر بودم نمیگفتم فردا یا امشب عزیز دلمون از راه میرسه.
منتظر واقعی اونه که حتی نتونه یه ثانیه دوری یارشو تحمل کنه.
منتظر واقعی اونه که برای اومدن یارش صبر نمی کنه تا جمعه بشه و به یادش بیفته.
منتظر واقعی اونه که حتی بعد از ظهر جمعه هم منتظر اومدن یارش باشه.
منتظر واقعی اونه که....؟؟؟؟
بگذریم.
تو چی؟
فکر می کنی چه قدر منتظری؟