سه روز اعتکاف هم گذشت و به قول قدیمیترها «دوباره علی با حوضش تنها شد»؛ اما این دفعه یه کم فرق میکنه؛
حوض علی پر شده، پر از ماهیهای رنگارنگ. هر کدوم از ما هم میتونیم جای علی باشیم... .
چند وقتی بود ماهیهای رنگارنگ حوضم را گربه خورده بود! خدای عزیزم، توفیق داد تا سه روزی، حوضم (ظرفیت وجودی) را بردارم و برم تو مهمونی خدا، پر از ماهی کنم. خدا همهجور ماهی توی مهمونیش داشت. بستگی داشت من چقدر ماهیگیری بلد باشم و بتونم توی این فرصت ماهیهای بزرگتر و لذیذتر بگیرم و ...
بگذریم، احساس میکنم بیش از حد با کنایه حرف زدم؛
اصلاً نمیدونم چه جوری از حال و هوای این سه روز براتون حرف بزنم، آخه اعتکاف از اون عبادتهائیست که یافتنیست، بافتنی نیست!
فقط تا همین حد میدونم که لحظه به لحظهاش مصداق این آیهی شریفهی قرآن بود:«نبّیء عبادی أنّی أنا الغفور الرحیم»؛ خدا بشارت میداد که بخشنده و مهربانه، به من.
خدا همیشه این ندا را میده ، ولی گوشهای کر شده از روزمرگی من و امثال من، نمیشنوه این صدای قشنگ را.
خلاصه که سه روزی تو بغل خدای عزیز استراحت کردم،
سه روزی از اسارت آزاد شده بودم،
عشق کردم با خدای نازنین،
جای شما خیلی خالی بود... انشاالله روزی همه بشه.