سفارش تبلیغ
صبا ویژن









درباره من

قاصدک
اینجا، صفحه ی بیست و یکم است. صفحه ای که شاید در دنیای واقعی وجود نداشته باشد...

قاصدک را اینجا می‌بینید!

آرشیو وبلاگ
سالگرد رحلت امام خمینی(ره)
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1387
بهار 1388
تابستان 1388
پاییز 1388
زمستان 88
پاییز 87
بهار 89

لوگوی دوستان





 
لینک دوستان
پیاده تا عرش
پرواز تا یکی شدن
... حبل المتین ...
دختری در راه آفتاب
امُل جا مونده
جاکفشی
کوهپایه
اس ام اس های مثبت!
تخریبچی ...
لبــــــــگزه
گل دختر
برای اولین بار ...
رنـــــــــد
خط سوم
آخوندها از مریخ نیامده اند!!!
بچّه شهید
مامان محمدجواد و راضیه!
عکس فوری
خلوت من
دل نوشته های یک هاجر
نوشته های یک خانم ناظم
رفیق نارفیق
قافله شهداء
روزی تو خواهی آمد
ستاد مردمی حمایت از تحریم کالاهای صهیونیستی
دوزخیان زمین
اینجا چراغی روشن است ...
شیعه مذهب برتر
بچه های قلم
با من حرف بزن
شکوفه خانوم
کشکول جوانی
منبرنت
یادداشت های یک روحانی
تارنما
فوتوبلاگ وصال
بانوی سراچه
مجنون
سیر بی سلوک
دسته کلید
حیرتکده ی عقل
نم نمک
حجره طلبگی
بل بشو
نـو ر و ز
مادر قاصدک صفحه ی بیست و یکم
قاصدک
نهج البلاغه
باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه
نشریه الکترونیک چارقد
میس طلبه
قاصدک های سوخته
حجره ی دانشجویی یک بسیجی
سوخته دل
صفحات خط‏خطی


لینکهای روزانه
نامه‏ی آیت‏الله علم الهدی به موسوی [203]
بیانیه‏ی شماره هیجده موسوی!!!! [36]
حماسه‏‏ی حضور برای ساندیس... [32]
چشمان ِ تیزبین.. [33]
درود بر کسروی... ! [45]
فرم ثبت‏نام اردوی از بلاگ تا پلاک 4 [59]
مادر شهید مغنیه می‏گوید... [101]
شماره ی جدید چارقد [116]
یک فقره چک از سال 1352 [37]
خاطرات مقام معظم رهبری از دوران مبارزه [78]
سلام بر مادر گمنام شهدای گمنام [225]
[آرشیو(11)]




لوگوی وبلاگ





آمار بازدید
بازدید کل :217412
بازدید امروز : 4

خروجی‌های وبلاگ
 RSS 


   

با سفر به مناطق جنگی، همیشه دلم هوایی می‏شد! بوی کربلا از خاک جبهه می‏آید!
در ایرانِ ما، سعی بر این بوده که هنوز حال و هوای جبهه‏ها را حفظ کنند!
وقتی به تابلوی فاخلع نعلیک... می‏رسی، ناخودآگاه کفش‏هایت را درمی‏آوری و راه می‏افتی!
آرام آرام قدم برمی‏داری، آنقدر آرام نفس می‏کشی که خودت هم به زور صدای نفس کشیدنت را می‏شنوی!
شما را نمی‏دانم. ولی من دلم می‏خواست، آرام باشم تا صدای بال ملائک را بشنوم!
آرام قدم برمی‏داشتم، چرا که اگر استخوان رزمنده‏ای در زمینِ زیر پای من چال شده بود، آسیبی نبیند!
فکر می‏کردم فقط سرزمین ماست که با فرهنگ جبهه و شهادت آشناست!

                         

گذشت تا به لبنان سفر کردم، نمی‏دانم جنوب لبنان را دیده‏اید؟! نمی‏دانم چه سری در جنوب کشورهای عاشق ولایت خفته است؟! زندان‏های الخیام،‏ده‏متری مرز فلسطین اشغالی، روستاهای خراب شده و...! همه و همه نشان از روحیه‏ی برگشت‏پذیری و توکل راسخ مردم لبنان بود! بعد از گذشت دو سال از جنگ سی و سه روزه، اکثر مناطق، ساخته شده  بود!
مردم لبنان چه لبخند رضایتی برلب داشتند و چه زیبا برای سلامتی قائدشان، خامنه‏ای! دعا می‏کردند!
در بین مردم لبنان، همیشه در این فکر بودم که نکند اهل کوفه باشیم...؟!
جبهه‏های آنجا هم، هرچند خیلی با حال و هوای جبهه‏های ما فرق داشت، ولی بوی عطر خون مبارزه و دفاع می‏داد، از آن‏جا هم، صدای بال ملائک، را می‏شنیدم که یک صدا سرود این العدالة...؟! را سر داده بوده‏ند.

                          

و روزی می‏رسد که آرام آرام در نوار غزه قدم برداریم! آرام نفس بکشیم؛ و صدای ملائک را بشنویم که یک صدا سرود جاءالحق و زهق الباطل... را سرداده‏اند!

فقط اندکی دیگر صبر...



نویسنده » قاصدک » ساعت 3:37 عصر روز یکشنبه 87 دی 29


کلیه حقوق متعلق به وبلاگ صفحه بیست و یک می‌باشد.
(حامیان مردمی احمدی نژاد( یاران  عدالت