زندگي ادامه دارد وحقيقت جزدرلحظاتي کوتاه نقاب ازچهره برنمي گيرد. زمين عرصه ظهور يک حقيقت آسماني است وجنگ برپاشده بود تا آن حقيقت ظهور بيابد، ديديم که جنگ برپاشده است تا از اين خاک دروازه اي به کربلا باز شود و مردترين مردان درحسرت قافله عشق نمانند و چنين شد تو بگو آيا اين تصاوير واقعي ترند يا روزهايي که من و تو واماندگان قافله عشق يکي پس از ديگري مي گذرانيم؟ يک روز آتش جنگ نگاه جسم شهر رادرخود گرفت،آن روزها گذشت اما اين آتش که جنگ در جسم ما افکنده است جز با مرگ خاموشي نمي گيرد. شهدا اکنون به سرچشمه جاودانگي رسيده اند، آنان خوب دريافته اند درجايي که هيچ چيزجز لحظه اي کوتاه نمي پايد براي جاودانه کردن چه بايد کرد.
عجب از اين عقل واژگونه که مارا درجستجوي شهدا به قبرستان مي کشاند، عجب از اين چشم هاي کور و گوشهاي کر که شهر آسماني خرمشهر را نمي بينند و زمزمه ارواح جاويدان را نمي شنوند.
شورزندگي يکبار مردان را به خرمشهر کشانده است، شايد آنان در نيابند اما شهر در پناه شهداست.به مناسبت سالروز آزادي خرمشهر