• وبلاگ : صفحه‏ي بيست و يكم
  • يادداشت : خداحافظي براي سفر
  • نظرات : 2 خصوصي ، 24 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ميثم 

    سلام عليكم

    ببخشيد مزاحمت حقير را اما شنيدن صداي اقا سيد بي اختيار مرا با خود به ...برد و دلم نيامد تقديم نكنم سروده اي زيبا از خان اقا سيد مرتضي در رثاي رفقاي شهيدش را

    نامه اي به بهشت برسد به دست رضا مرادي نسب

    رضا جان من هرگز تو را از ياد نميبرم تو را و ان حفره زيباي گلوله را بر گونه راستت كه دري از بهشت بر تو گشوده بود

    و ان شب كه شب اخر تو بود در كنار سنگر بيسيم وان كاتيوشاي اتش گرفته گيج كه ديگر دوست و دشمن را از هم نميشناخت و من ميپنداشتم كه زمين از اسمان كوچ كرده است زمين همان زمين بود و و اسمان همان اسمان اما من نه اين من بودم كه از عمق يخ بسته قلب هاي مرده به تو پناه اوردم

    رضا جان ايا ديگر طلعت ستاره سحري شب را نخواهد شكافت رضا جان چه خوب است خفاشان دستشان به اسمان نميرسد وگر نه

    چهلچراغهاي قصر هاي بهشتي را ميشكستند و تو را و ديگر راهيان كربلا را به ديار فراموشي تبعيد ميكردند رضا جان كوچه ديگر تو را به ياد ندارد اما ميداند كه چيزي را فراموش كرده است خيابان حتي به خاطر نمي اورد كه چيزي را فراموش كرده باشد و شهر در عمق غفلت اوهام زمستاني خويش را به نمايش گذاشته است جنگ را دوران غم باري مي خوانند و يادگارانش را ثمرات يك نسل از دست رفته مي پندارند مقصودشان از ان نسل تلف شده من و تو هستيم رضا جان من كه نه تو و حاج همت و كريمي و دستواره و علي رضا نوري و عاسمي و همه و همه ان يك صد هزار ستاره كهكشان راه مكه را و ....اري دريافتم كه هر شهيدي را معرجي است و زمان انتظار ميكشد تا پاي ان شهيد بدان معراج رسد انگاه خون شهيد جاذبه خاك را خواهد شكست و معبري از نور خواهد گشود نور الي نور تا غايت الغايات معراج نبي و شنيده بودي كه ميگفت دلم براي سجده تنگ شده .پاهايش بيمار بود اين بيماري قفس شده بود قفسي سخت دلتنگ هرگز شنيده اي پرنده اي اسير، قفس را هم بردارد با خود ببرد، اري او اينچنين كرد او قفس را هم با خود...

    التماس دعا

    پاسخ

    سلام. ممنون از صفحه ي زيبايي که ورق زديد. موفق باشيد و پايدار