• وبلاگ : صفحه‏ي بيست و يكم
  • يادداشت : فرسنگ‏ها دورتر، اما با ولايت!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 21 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + قدر 

    بسم رب الاعلي

    قطعه ي گمشده اي از پرپرواز کم است

    يازده بار شمرديم ويکي باز کم است


    اينهمه آب که جاريست نه اقيانوس است

    عرق شرم زمين است که سرباز کم است

    ***

    امسال عيد غدير حال وهواي ديگري داشت... عجيب غريب ميگذشت وقتي:

    _ به همه آشنايان ودوستان خود تبريک ميگفتي،اما سرور ومولايت نبودکه اورا غرق در گل کرده وتجديد بيعت کني....

    _ سخت بود وقتي که نمي توانستي همگام با اهل غدير، " اهل ظهور" ومهدوي شوي...
    _ سخت بود وقتي مي ديدي که علي زمانت چقدر در بين زمزمه ي" ما اهل کوفه نيستيم/علي تنها بماند" غريب وتنها مانده...

    _ سخت بود وقتي مي ديدي در بين شادي مردم هيچکس جاي خالي سرورش را نمي ديد...
    .. .. .. آه که چقدر اين لحظات برايت سخت ميگذرد وقتي که آقايت نباشد..
    براستي که چه طولاني گرديده است غيبتمان از حضوري که

    اکمال"اتمام نعمت"مان است..


    اللهم عجل لوليک الفرج....والعافيه والنصر
    آمين يارب العالمين