• وبلاگ : صفحه‏ي بيست و يكم
  • يادداشت : جنگ، جنگ، تا پيروزي...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    تقصير تو نبود!
    خودم نخواستم چراغ ِ قديمي خاطره ها،
    خاموش شود!
    خودم شعرهاي شبانه اشک را،
    فراموش نکردم!
    خودم کنار ِ آرزوي آمدنت اردو زدم!
    حالا نه گريه هاي من ديني بر گردن تو دارند،
    نه تو چيزي بدهنکار ِ دلتنگي ِ اين همه ترانه اي!
    خودم خواستم که مثل زنبوري زرد،
    بالهايم در کشکش شهدها خسته شوند
    و عسلهايم
    صبحانه کساني باشند،
    که هرگز نديدمشان!
    تنها آرزوي ساده ام اين بود،
    که در سفره صبحانه تو هم عسل باشد!
    که هر از گاهي کنار برگهاي کتابم بنشيني
    و بعد از قرائت بارانها،
    زير لب بگويي:
    يادت بخير
    ! نگهبان گريان خاطره هاي خاموش!
    همين جمله،
    براي بند زدن شيشه شکسته اين دل بي درمان،
    کافي بود!
    هنوز هم جاي قدمهاي تو،
    بر چشم تمام ترانه هاست!
    هنوز هم همنشين نام و امضاي مني!
    ديگر تنها دلخوشي ام،
    همين هواي سرودن است!


    همين شکفتن شعله!
    همين تبلور بغض!
    به خدا هنوز هم از ديدن تو
    در پس پرده باران بي امان،
    شاد مي شوم!
    بانو